سفارش تبلیغ
صبا ویژن

معارف _ ادبیات

رفتی وسرو قد ت درنظرماست هنوز

رخ زیبــای تودرآینــه پیــداست هنوز

اگـرازدوری تودیــده ی مـادریـانیست

دیده هــادرطلبت جانب دریــاست هنوز

مرغ عشقی زقفس پرزدوبنشست به بام

قصه ی پرزدنش ورد زبانهاست هنوز

یادآهــوی عزیزی که به صحــراگم شد

داغی ازرفتن اودردل صحراست هنوز

راوی قصه ی عشاق مگرراهی شد؟!

که ز برخاستنش غلغله برپاست هنوز

وعده ها بود که فــرداغــزلی سازکند

گوش مامنتظروعده ی فرداست هنوز

گرچه ساقی بشدوجام بلورین بشکست

رونــق میکده ازعربده ی ماست هنوز

*******

(بیادمریم5ساله که اگرمی مانداینک گلی بوددربهارعمر....)

ای آب بگوچگونه بلعیدی

آن کودک بی گناه شیرین را؟...

یادش به خیر

با بازوان من شگفت الفتی داشت؛مکررسرش رابرسینه ام گذاشت؛

وبا لای لای من به خواب رفت؛

دلم هنوزصدای قلب کوچکش رامی طلبد...

چه شیرین بود ودوست داشتنی!

 


ارسال شده در توسط زیباجنیدی